تجلی خدا در زمین

فرزند عزیزم
آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی
اگرهنگام غذا خوردن ، لباس هایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم
اگرصحبت هایم تکراری و خسته کننده است
صبور باش و درکم کن
به یاد بیاور ، وقتی کوچک بودی ، مجبور می شدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم
برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور می شدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم
وقتی نمی خواهم به حمام بروم ، مرا سرزنش نکن
وقتی بی خبر از پیشرفت ها و دنیای امروز ، سئوالاتی می کنم با تمسخر به من ننگر
وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی ، حافظه ام یاری نمی کند ، فرصت بده وعصبانی نشو
وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند ، دستانت را به من بده ... همانگونه که تو اولین قدم هایت را درکنار من برداشتی
زمانی که می گویم دیگر نمی خواهم زنده بمانم و می خواهم بمیرم ، عصبانی نشو ... روزی خود می فهمی
ازاینکه در کنارت و مزاحم تو هستم ، خسته وعصبانی نشو
یاریم کن ، همانگونه که من یاریت کردم
کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو ، این راه را به پایان برسانم
فرزند دلبندم ، دوستت دارم


نظرات شما عزیزان:

j,j
ساعت20:02---3 دی 1392
چرابعضی نویسندهها درoffبسرمیبرن؟
پاسخ: تو امتحاناتن دوست عزیز . انشاا... دارن نیروشونو جمع میکنن بعد از امتحانا با یه رنسانس عظیمی مواجه خواهیم شد :D


j,j
ساعت23:50---2 دی 1392
عالییییییییییییییییییییییییییی ییییییی بود

خودم
ساعت23:33---2 دی 1392
قشنگ بود ولی یا دیر رفتی یا زود رفتی به سراغ روز مادر
پاسخ: راستش خودم جان خیلی فکر کردم که جوابت چی بنویسم؟فقط میگم برای بعضی چیزها نه دیره و نه زود وهمیشه وقتشه فقط تاریخ تقویم برای بعضیهاست که یادشون رفته و تلنگری بخورن


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: دو شنبه 2 دی 1392برچسب:,
ارسال توسط محسن اسفندیاری