داستانک ( 1 ): پزشک با وجدان
پس از رسیدن یک تماس تلفنی برای یک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی بیمارستان شد , او پس از اینکه جواب تلفن را داد، بلافاصله لباسهایش را عوض کرد و مستقیم وارد بخش جراحی شد.
او پدر پسر را دید که در راهرو می رفت و می آمد و منتظر دکتر بود.
به محض دیدن دکتر، پدر داد زد: چرا اینقدر طول کشید تا بیایی؟ مگر نمیدانی زندگی پسر من در خطر است؟ مگر تو احساس مسئولیت نداری؟
پزشک لبخندی زد و گفت: متأسفم، من در بیمارستان نبودم و پس از دریافت تماس تلفنی، هرچه سریعتر خودم را رساندم , و اکنون، امیدوارم شما آرام باشید تا من بتوانم کارم را انجام دهم...
پدر با عصبانیت گفت: آرام باشم؟! اگر پسر خودت همین حالا توی همین اتاق بود آیا تو میتوانستی آرام بگیری؟ اگر پسر خودت همین حالا میمرد چکار میکردی؟
پزشک دوباره لبخندی زد و پاسخ داد: من جوابی را که در کتابمقدس انجیل گفته شده میگویم : از خاک آمده ایم و به خاک باز می گردیم " شفادهنده یکی از اسمهای خداوند است"
پزشک نمیتواند عمر را افزایش دهد ، برو و برای پسرت از خدا شفا بخواه ...
ما بهترین کارمان را انجام می دهیم به لطف و منت خدا...
پدر زمزمه کرد: نصیحت کردن دیگران وقتی خودمان در شرایط آنان نیستیم آسان است!
عمل جراحی چند ساعت طول کشید و بعد پزشک از اتاق عمل با خوشحالی بیرون آمد : خدا را شکر! پسر شما نجات پیدا کرد...
و سپس بدون اینکه منتظر جواب پدر شود، با عجله و در حالیکه بیمارستان را ترک می کرد گفت : اگر شما سؤالی دارید، از پرستار بپرسید!
پدر با دیدن پرستاری که چند لحظه پس از ترک پزشک دید گفت: چرا او اینقدر متکبر است؟ نمیتوانست چند دقیقه صبر کند تا من در مورد وضعیت پسرم ازش سؤال کنم؟!!
پرستار درحالیکه اشک از چشمانش جاری بود پاسخ داد :پسرش دیروز در یک حادثه ی رانندگی مرد وقتی ما با او برای عمل جراحی پسر تو تماس گرفتیم، او در مراسم تدفین بود و اکنون که او جان پسر تو را نجات داد ، با عجله اینجا را ترک کرد تا مراسم خاکسپاری پسرش را به اتمام برساند...

نظرات شما عزیزان:

j,j
ساعت1:06---18 دی 1392
خوشحال باش خوابم نبردهمین الان خوندمش.

احساسمو بدجورجریحه دار کردیا بچه!

واقعا اکثرمردم زوددرموردهمه چی قضاوت میکنن،ازجمله خودم(من)
پاسخ: آره داداش منم شدیدا موافقم خودمم (شخص خودم (امیر حاجی پور):D ) به نسبت همینطورم ... به امید روزی که در مورد همه چی زود قضاوت نکنیم تا بعدش شرمندگی برامون پیش نیاد ...


j,j
ساعت0:51---18 دی 1392
سلام خداقوت،

میبینم ک ازنبودخودم بدجوراستفاده کردیدو هرچی داستان داشتیدگذاشتید تووبلاگ.

البت هنوزداستانو نخوندم فردا ب شرط حیات میخونمو نظرمیدم
پاسخ: سلامو درود من خودم به شخصه روز اولی که وارد انجمن شدم مدیر وبلاگ شدم و از این بابت که مطالب فقط تخصصی باشه اصلا خوشم نمیاد میدونید ،چون وبلاگ ما جنبه دوستانه داره . یه پل ارتباطی بین اعضای انجمن و سایر دانشجویان صنایع با هم و کاملا تخصصی نیست یا بهتر بگم نبایدم باشه ولی یه موقع هایی مطالب همش غیر تخصصی بود که این اصلا خوب نیست به نظر من برای عوض شدن روحیه دوستانمون هم مطالب تخصصی نیاز هم غیر تخصصی :-)


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: چهار شنبه 18 دی 1392برچسب:,
ارسال توسط امیــر حاجی پور