استاندارد پرینس۲ نقشها و مسئولیتها رو خیلی دقیق تعریف میکنه، چون یه متودولوژیه. نقشهایی که تعریف کرده رو هم با رعایت شرایطی میشه تغییر داد. مثلا میشه بعضیهاشون رو شکست به چنتا، یا برعکس، چنتاشون رو با هم ترکیب کرد. مثلا دو نقش مدیر پروژه و مدیر تیم اجرایی رو میشه با هم ترکیب کرد؛ اگه پروژه کوچیک و ساده باشه. با این حال بعضیها رو نمیشه با هم ترکیب کرد، مثلا مدیر ارشد (حامی) و مدیر پروژه.
تو حالت کلی کمترین تعداد افرادی که میتونن تو تیم مدیریت پروژهباشند دونفرن، مدیر پروژه و مدیر ارشد. بقیه رو میشه کامل با این دوتا ترکیب کرد. حالا سوال خیلیها اینه که چرا نمیشه این دوتا رو با هم ترکیب کرد. مثلا اگه پروژه خیلی خیلی ساده و کوچیک باشه، چه دلیلی داره که دو نفر مسئولیت مدیریتی براش داشته باشن؟
دانشمندی عامه پسند مانند انیشتین را در نظر بگیرید. آیا اگر او را در فیزیک ستودنی بدانیم، باعث می شود که نظرش را در همه چیز بپسندیم؟ فرض کنید مطلبی در مورد هنر گفته باشد. آیا گفته او را معتبر می دانیم، صرفا به این خاطر که گفته هایش در فیزیک معتبر هستند؟ چند بار تا کنون چنین جمله ای را شنیده اید: انیشتین با آن عظمتش گفته است که ...
و در ادامه مطلبی بشنوید که به فیزیک مربوط نمی شود؟
تصور عموم این است که اگر فردی در حوزه ای بدرخشد، هرچه که بگوید که و هرچه که بکند صحیح است، حتی اگر موضوع در آن حوزه نباشد. این تصورِ غلط ناشی از پدیده ای است که اثر هاله نور 1 نامیده می شود. از افرادی که در حوزه ای برجسته هستند چنان تصویر قدیس مآبانه ای در ذهن می سازند که نمی توانند تصور کنند در امور دیگر فردی معمولی باشد.
اثر هاله نور در مدیریت پروژه نیز وجود دارد. فردی در طراحی سازه متخصص برجسته ای است و در نتیجه گمان کنند که در هر کار دیگری، از جمله مدیریت پروژه ای که موضوع آن طراحی سازه است نیز موفق خواهد بود.