جهت دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد
نگهم خواب ندارد
قلمم گوشه ی دفتر
غزل ناب ندارد...
همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق دیوانه دلسوخته ارباب ندارد ؟
تو کجایی... ؟
شده ام باز هوایی
چه شود جمعه ی این هفته بیایی ؟
به جمالت… به جلالت… دل ما را بربایی…
السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
شاید اکنون به من نزدیک باشی آن قدر نزدیک که بدانی چه چیزی برایت می نویسم و یا تا من فرسنگ ها فاصله داشته باشی... نمیدانم
اما می دانم این فاصله ها هرچند هم زیاد باشند نخواهند توانست مانعی شوند تا صدایم را نشنوی و به های های غریبانه ی گلوی بینایم گوش نسپری!
کاش می دانستم اکنون که واژه های زلال عشق را برایت حک می کنم کجایی؟ در حال عبور از کدامین جاده ی بی انتهای دلتنگی هستی؟
بدان که این سوی دیوارهای سنگی و سیمانی همیشه چشمانی هستند که دیده به راهت دوخته اند. تا روزی با سبزی قدمهایت خزان دلهای کبودشان را آزین ببخشی!
اللهم عجل لولیک الفرج....